اعراض کردن. روبرتافتن. روگردانی از معشوق. (آنندراج). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق. (ناظم الاطباء) : زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید. تأثیر (از آنندراج). رخت گرم است از آن گلها نسوزد بهار از کردۀ خود وانسوزد. نورس قزوینی (از آنندراج)
اعراض کردن. روبرتافتن. روگردانی از معشوق. (آنندراج). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق. (ناظم الاطباء) : زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید. تأثیر (از آنندراج). رخت گرم است از آن گلها نسوزد بهار از کردۀ خود وانسوزد. نورس قزوینی (از آنندراج)
جمع کردن و فراهم آوردن. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم) (انجمن آرا) (آنندراج). جمع کردن. (رشیدی). گرد کردن و جمع آوردن. (فرهنگ سروری). گوالیدن. (فرهنگ سروری) (از یادداشت مؤلف). حاصل کردن. گرد کردن. (فرهنگ میرزا ابراهیم) (شرفنامه) (مؤید الفضلاء). جمع کردن و حاصل کردن و کسب کردن. (ناظم الاطباء). الفختن. الفغدن. الفنجیدن. (فرهنگ جهانگیری). بدست کردن. (یادداشت مؤلف) : دگر هرکجا رسم آتشکده ست که بی هیربد جای ویران شده ست بباید همی آتش افروختن بدان نام نیکو بیندوختن. فردوسی. زرد گلان شمع برافروختند سرخ گلان یاقوت اندوختند. منوچهری. و هرگز مال نیندوختی و جز بر بهیمۀ مصری ننشستی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 117). مرد، همدم آنگه اندوزد که آید در عدم موم از آتش آنگه افروزد که دارد ریسمان. خاقانی. پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیرۀ ایام و عدت اوقات خصام اندوخته بود، بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 336). اتباع او عامۀ مردم را زبون گرفتند و برایشان کیسه ها دوختند و از ایشان مال بسیار اندوختند. (ترجمه تاریخ یمینی). نه پیش از تو بیش از تو اندوختند به بیداد کردن جهان سوختند. (بوستان). ، تأسف. (لغت ابوالفضل بیهقی). اسف: آه از ورود این شعوب که دلهای جهانیان را شعوب اندوه و سوکواری ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، نفرت و کراهت. (ناظم الاطباء). ج، اندوه ها. اندوهان. (فرهنگ فارسی معین). - امثال: اندوه از درهای بزرگ بیشتر درآید. (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 298). و رجوع به اندوه شود
جمع کردن و فراهم آوردن. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم) (انجمن آرا) (آنندراج). جمع کردن. (رشیدی). گرد کردن و جمع آوردن. (فرهنگ سروری). گوالیدن. (فرهنگ سروری) (از یادداشت مؤلف). حاصل کردن. گرد کردن. (فرهنگ میرزا ابراهیم) (شرفنامه) (مؤید الفضلاء). جمع کردن و حاصل کردن و کسب کردن. (ناظم الاطباء). الفختن. الفغدن. الفنجیدن. (فرهنگ جهانگیری). بدست کردن. (یادداشت مؤلف) : دگر هرکجا رسم آتشکده ست که بی هیربد جای ویران شده ست بباید همی آتش افروختن بدان نام نیکو بیندوختن. فردوسی. زرد گلان شمع برافروختند سرخ گلان یاقوت اندوختند. منوچهری. و هرگز مال نیندوختی و جز بر بهیمۀ مصری ننشستی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 117). مرد، همدم آنگه اندوزد که آید در عدم موم از آتش آنگه افروزد که دارد ریسمان. خاقانی. پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیرۀ ایام و عدت اوقات خصام اندوخته بود، بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 336). اتباع او عامۀ مردم را زبون گرفتند و برایشان کیسه ها دوختند و از ایشان مال بسیار اندوختند. (ترجمه تاریخ یمینی). نه پیش از تو بیش از تو اندوختند به بیداد کردن جهان سوختند. (بوستان). ، تأسف. (لغت ابوالفضل بیهقی). اسف: آه از ورود این شعوب که دلهای جهانیان را شعوب اندوه و سوکواری ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، نفرت و کراهت. (ناظم الاطباء). ج، اندوه ها. اندوهان. (فرهنگ فارسی معین). - امثال: اندوه از درهای بزرگ بیشتر درآید. (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 298). و رجوع به اندوه شود
خواب بستن. با افسون و عزائم خواب دیگری را شورانیدن و نگذاشتن که بخواب رود. (آنندراج) : مگر جادوان از من آموختند که از موم خود خواب را دوختند. نظامی (از آنندراج)
خواب بستن. با افسون و عزائم خواب دیگری را شورانیدن و نگذاشتن که بخواب رود. (آنندراج) : مگر جادوان از من آموختند که از موم خود خواب را دوختند. نظامی (از آنندراج)